بحرانی که وحی در عقلانیت زمان برانگیخت

پدیدآورحبیب‌الله پیمان

نشریهمجله بازتاب اندیشه

شماره نشریه12

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 946 بازدید
بحرانی که وحی در عقلانیت زمان برانگیخت

حبیب الله پیمان

چکیده :

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در روش‏شناسی و معرفت‏شناسی مردم تحول ایجاد کرد و به‏تبع آن انقلابی در هویت فردی و اجتماعی مردم و نظام سیاسی پدید آورد. وحی قرآن هرچند در کاربرد بسیاری از اصطلاحات و عناصر زبان‏شناختی و فرهنگی و نهادها با نظام دانایی گذشته شباهت داشت، ولی ماهیتا به‏کلی متفاوت بود. پیش از مدرنیته، قرآن بر نقش خرد انسانی به عنوان تنها عامل کسب دانایی و فهم حقیقت تأکید کرده است؛ بنابراین هیچ قضیه‏ای، از جانب خدا یا خلق، نباید از آزمون عقلانی در پرتو واقعیت‏ها و تجربیات، معاف شود.

چکیده:

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در روش‏شناسی و معرفت‏شناسی مردم تحول ایجاد کرد و به‏تبع آن انقلابی در هویت فردی و اجتماعی مردم و نظام سیاسی پدید آورد. وحی قرآن هرچند در کاربرد بسیاری از اصطلاحات و عناصر زبان‏شناختی و فرهنگی و نهادها با نظام دانایی گذشته شباهت داشت، ولی ماهیتا به‏کلی متفاوت بود. پیش از مدرنیته، قرآن بر نقش خرد انسانی به عنوان تنها عامل کسب دانایی و فهم حقیقت تأکید کرده است؛ بنابراین هیچ قضیه‏ای، از جانب خدا یا خلق، نباید از آزمون عقلانی در پرتو واقعیت‏ها و تجربیات، معاف شود.
محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از میان جامعه عربی برانگیخته شد و پرورش فکری و اخلاقی وی در همان فرهنگ انجام گرفت. تعالیم وحی در چارچوب زبان و فرهنگ و معارف رایج در آن عصر به مردم ابلاغ شد. آیا این نظر به آن معناست که قرآن، نظام عقیدتی حاکم بر آن جامعه را پذیرفت و با همان منطق که مردم بر پایه آن می‏اندیشیدند و با یکدیگر گفت‏وگو و تبادل نظر می‏کردند، با آنان سخن گفت؟ به نظر من، آنچه وحی در این زمینه انجام داد، یک انقلاب بود؛ انقلابی در نظام اندیشه و عقلانیت عرب؛ زیرا ابتدا با صراحت شیوه تفکر و منطق حاکم بر گفتارشان را به چالش کشید و سپس نظام عقلی و فکری نوین را جایگزین نمود. چالشی که قرآن با نقد اندیشه جاهلی عرب پدید آورد، سرانجام به تغییر کامل هویت فکری و نظام عقلی جامعه عربی انجامید و چندی بعد، دوران تازه‏ای در حیات اندیشه و عقلانیت جامعه پدید آمد.

نظام فکری ـ عقلی عصر بعثت

هدف از این عنوان، بیان جهان‏بینی و طرز نگاه جامعه عربیِ عصر بعثت به امور مختلف نیست؛ بلکه می‏خواهیم ببینیم آنها با چه روشی به شناسایی امور می‏پرداختند و با کدام معیار، درست را از نادرست جدا می‏کردند. عرب‏ها در عصر بعثت برای آزمون قضایا و تعیین صحت و سقم آنها، دو معیار را بیشتر به‏کار می‏بردند و همان‏ها را فصل‏الخطاب حل نزاع‏های فکری و عملی خود قرار می‏دادند: کهنسالی و اشرافیت.
1. سنت پیشینیان: هنگامی که پیامبر آنان را به پذیرش روش‏ها و ایده‏های نو فرا می‏خواند و روش‏ها و عقاید کهن را نادرست و برای زندگی و فرجام کارشان زیانبار معرفی کرد، با بی‏اعتنایی پاسخ دادند: «آنچه پدران خود را بر آن یافته‏ایم، ما را بس است.»(مائده: 104) بدیهی است که اشراف و ثروتمندان قوم، بیش از بقیه مردم از طرح معیارها و اندیشه‏های تازه و از تزلزل و بی‏اعتباری سنت آباء و اجدادی احساس خطر می‏کردند؛ زیرا نظام اجتماعی و سلطه سیاسی و اقتصادی آنان از سنت مشروعیت می‏گرفت (زخرف: 23). اشراف برای مقابله با نهضت فکری جدید، از علاقه و پای‏بندی مردم به سنت و روش آباء و اجدادی استفاده کرده، آنان را به دفاع از آیین پدران و مبارزه علیه دعوت تازه، تحریک و ترغیب می‏کردند (یونس: 78).
2. کهنسالی و اشرافیت و بزرگی (اصالت شخصیت): ملاک بزرگی و پیشوایی، علاوه بر بزرگسالی (شیخوخیت)، برتری در اصل و نسب، ثروت، مال، قدرت و... بود. خدا در پاسخ، این منطق را رد می‏کند و بر معیار آنها خط بطلان می‏کشد. پیروی و تقلید از شخصیت‏ها (اشراف) همانند تقلید از سنت و پذیرش مرجعیت و داوری آنها، امری معمول بود و کسی در درستی آن تردید نداشت؛ لذا وقتی پیامبر بر این ملاک خرده گرفت و معیاری دیگر که برای آنان کاملاً تازگی داشت، پیشنهاد کرد، دچار شگفتی شدند و حاضر به قبول آن نگردیدند(سبأ: 31 ـ 33).

ایجاد بحران و دعوت به عقلانیت جدید

پیامبر به راهنمایی وحی، در نقد و ابطال این منطق، از روش آزمون عملی (تجربی) فرضیه استفاده کرد. پیامبر با اشاره به واقعیت‏های مشهود و تجربی و نشان دادن انواعی ازنابسامانی‏ها، کشمکش‏ها و خونریزی‏های پایان‏ناپذیر و نبود امنیت و وجود فقر و ستم و تبعیض و... نادرستی روش‏ها و معیارهای تصمیم‏گیری و عمل آنان را نشان داد و معلوم داشت که این همه به این دلیل است که نیروی خرد را در زنجیر سنت و اراده و رأی رهبران گرفتار ساخته‏اند. حقایق جدید و رسالت پیامبری از راه وحی و بی‏واسطه بر محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آشکار گردید، امّا شهود و وحی روشی نبود که پیامبر پیروی از آن را به همه مردم توصیه کند. اینها روش‏هایی نیستند که برای هر کس و در هر زمان به‏کار آید. وحی به شعور انسان، همانند جهش در نظام اطلاعات ژنتیک، در موقعیت‏های ویژه و بحرانی و برای افراد خاصی پدید می‏آید. سنت و شخصیت‏ها، دو مرجع بیرونی بودند که همه کس به آنها دسترسی داشت و به‏سهولت قابل تبدیل به یک شناخت بین‏الاذهانی است؛ حال آنکه در وحی و شهود، شناخت حاصله، تک ذهنی است. به این دو دلیل، قرآن این روش را برای تشخیص حقیقت و تمیز صدق و کذب قضایا، جایگزین سنت و شخصیت نمی‏کند. روش پیشنهادی وحی، خردورزی و مشاهده و تجربه برای آزمون قضایاست. (بقره: 170؛ نساء: 157؛ آل‏عمران: 66). قرآن با انکار حجیت سنت آباء و اجداد و رأی اشخاص، علم را حجیت می‏بخشد و به عنوان معیار صدق و کذب معرفی می‏کند (اسراء: 36).
قرآن در 1500 سال پیش به حقیقتی اشاره می‏کند که کشف آن را از دستاوردهای پرافتخار و بی‏سابقه عصر تجدد شمرده‏اند. ستایشگران تجدّد (مدرنیته) بر این باورند که برای نخستین بار در این دوره بود که نقش خرد انسانی به عنوان تنها عامل کسب دانایی و فهم حقیقت شناخته شد اما قرآن پیش از این بر مسؤولیت تقسیم‏ناپذیر نیروی شعور و ادراک انسانی و فهم جهان و کسب آگاهی تأکید کرده است (نحل: 78؛ اسراء: 36). اصالت خرد پیش از آنکه جزء اصول اساسی عصر مدرن باشد، محور اصلی نظام عقلانیت وحیانی است. بر پایه این اصل است که دخالت هر عاملی جز نیروی خرد را در گزینش راه و رسم زندگی و دانایی یا نادانی فرد، نفی می‏کند و تنها این نیرو، یعنی وجدان و خرد را مسؤول نتایج خوب و بد انتخاب‏ها می‏شناسد.

تعقل در مشهودات یا آزمون تجربی

مطابق آموزه‏های وحیانی، خردورزی در خلأ و دور از واقعیت‏ها انجام نمی‏گیرد. موضوع اندیشه و تعقل، واقعیت‏ها و حوادث زندگی در طبیعت، جامعه و تاریخ است. مردم در نظام معرفت‏شناختی عصر بعثت نیازی به مشاهده و تحقیق نداشتند. آنان به احکام قطعی و جزمی‏ای که از گذشته درباره حوادث جهان و جایگاه و سرنوشت انسان و روابط میان امور وجود داشت، قانع بودند. اوّل بار بود که به آزمون باورها و احکامی که تا آن روز مطلق و قطعی و ازلی و ابدی می‏نمود، دعوت شدند.
پایه‏های اصلی آن نظام فکری و دینی، به نوبه خود بر نظامی از معرفت‏شناسی و عقلانیت استوار بود که بر محور تبعیت کورکورانه از سنت آباء و اجداد و رأی شخصیت‏ها گردش می‏کرد. پیامبر، از پایه هرم، یعنی مبانی معرفت‏شناختی جامعه آغاز کرد و با تغییر محور نظام دانایی از دو مرجع بیرون از فرد(سنت‏ها و شخصیت‏ها) به یک مرجع درونی، یعنی خرد فرد، انقلابی در اندیشه و به‏تبع آن در هویت فردی و اجتماعی مردم و نظام سیاسی جامعه پدید آورد. نظام عقلانی و دانایی جدیدی پی‏ریزی شد که هرچند در کاربرد بسیاری از اصطلاحات و عناصر زبان‏شناختی و فرهنگی و نهادها با نظام دانایی گذشته شباهت داشت، ولی ماهیتا به‏کلی متفاوت بود.
به توصیه وحی، هیچ قضیه‏ای، توصیفی یا تجویزی از جانب خدا یا خلق، نباید از نقد و آزمون عقلانی در پرتو واقعیت‏ها و حوادث و تجربیات معاف شود. قرآن خود در این راه پیش‏قدم می‏شود و روش کار پیشنهاد می‏کند. با صدور هر حکم یا قضیه‏ای، از مخاطب می‏خواهد که آن را چشم‏بسته نپذیرد؛ بلکه در پرتو واقعیت‏های اجتماعی، تاریخی، طبیعی و نفسانی به آزمون بگذارد و پس از تأیید از سوی خرد قبول کند. قرآن برای اثبات حقانیت گزاره‏های خود، به شواهد عینی و دلایل عقلی استناد می‏نماید. برای مثال، قرآن انسجام و هماهنگی درونی گزاره‏های توصیفی و تجویزی را دلیل بر واحد بودن منشأ صدور آن (خدا) می‏داند و از مدعیان می‏خواهد تا اگر اختلاف و تضاد میان آیات هست، نشان دهند.

اشاره

مدعای اصلی نویسنده محترم مبنی بر تفاوت بنیادین «فرهنگ قرآن» با «فرهنگ جاهلی» علی‏رغم شباهت ظاهری برخی از عناصر زبان‏شناختی و فرهنگی آنها، نکته‏ای کاملاً درست و اساسی است. متأسفانه این نکته با همه اهمیتی که دارد، در سال‏های اخیر کمتر مورد مطالعه قرار گرفته و بعضا شنیده می‏شود که برخی با تمسک به همین نقاط مشابه، احکام و ارزش‏های اسلامی و حتی نصوص قرآنی را عموما امضایی و خالی از جنبه تأسیسی دانسته‏اند. اما ایشان در توضیح و تبیین این مدعا و در دلایل و شواهدی که بر آن اقامه کرده است، به مطالبی استناد جسته که خالی از اشکال و تردید نیست و درمجموع، از قوت و اعتبار مقاله می‏کاهد. در اینجا تنها به چند نکته اشاره می‏شود:
1. هرچند قرآن کریم از استنادِ مردم جاهلی به سنت پیشینیان و اشرافیت و شیخوخیت انتقاد می‏کند، امّا هرگز به این معنا نیست که قرآن هرگونه سنت‏گرایی و گذشته‏گرایی را مورد انکار قرار می‏دهد. اتفاقا از نظر قرآن، حقائق اسلامی جملگی ریشه در آموزه‏های ادیان پیشین و انبیای گذشته دارد و ارزش‏های الهی با گذشت زمان هرگز رنگ کهنگی و فرسودگی نمی‏گیرد. جالب اینجاست که دشمنان قرآن در نفی و انکار وحی دقیقا بر همین پیشینه و سابقه انگشت می‏گذاشتند و قرآن را متهم به گذشته‏گرایی می‏کردند (إِنْ هذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الاْءَوَّلِینَ؛ انعام: 25).
در یک کلام، برخلاف فرهنگ مدرنیته که هرگونه سنت‏گرایی و گذشته‏گرایی را نفی می‏کند و اندیشه پیشرفت و ترقی را به عنوان یک جبر تاریخی معرفی می‏کند، در منطق قرآن، زمان و گذشت تاریخ هیچ نقشی در حق و باطل بودن آراء ندارد و هر ارزش و ایده‏ای را باید به‏خودی‏خود و با معیارهای مستقل مورد ارزیابی قرار داد.
2. ایشان معتقد است: «شهود و وحی روشی نبود که پیامبر پیروی از آن را به مردم توصیه کند؛ بلکه قرآن از روش آزمون تجربی و عملی در رد و ابطال منطق مخالفان استفاده می‏کرد». تردیدی نیست که یکی از روش‏های قرآن در تبیین موضوعات، توجه و تذکر به پدیده‏های عینی و واقعی است، امّا اینکه پیامبر پیروی از شهود یا وحی را توصیه نمی‏فرمود، نکته‏ای مبهم و چندپهلو است. اگر منظور این است که وحی اختصاص به پیامبران دارد و بر مردمان عادی وحی نمی‏شده است، نکته‏ای درست و منطقی است؛ امّا اگر منظور این است که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از طریق وحی الهی مردم را به عالم غیب هشدار نداده و آنان را به نتایج اخروی و معنوی رفتارشان نترسانده است، بی‏گمان این نکته با نصوص قرآنی در تضاد آشکار است. بر قرآن‏شناسان پوشیده نیست که این کتاب الهی در تبیین موضوعات، همزمان از روش‏های متعدد و چندگانه استفاده می‏کند و به تعبیر امروزین، منطق قرآن چند روشی (polymethodic) است. وانگهی، نباید فراموش کرد که روش‏های تجربی، تاریخی، عقلانی، شهودی یا وحیانی، هرکدام ویژگی خاص خود را دارد و در فرایند فهم حقیقت، هر یک نقش و جایگاه مخصوص به خود را دارد. این گمان که می‏توان از تجربه یا عقل در همه حوزه‏ها و گزاره‏ها استفاده کرد، از نظر روش‏شناسی هرگز پذیرفته نیست. در منطق قرآن، پس از پذیرش عقلانی اصول و چارچوب‏های اندیشه اسلامی، معارف الهی، خواه در قالب گزاره‏های توصیفی یا تجویزی، باید از طریق تعبد و تسلیم به وحی دریافت شود؛ هرچند این‏گونه گزاره‏های وحیانی نیز با عقل و تجربه بشری منافات ندارد و در ساحت خود آدمی پسندیده و معقول است (دقت شود).
3. نویسنده «اصالت خرد» را (بنابر آنچه در فرهنگ مدرنیته آمده است) ستوده و معتقد است که قرآن پیشتر از عصر روشنگری بر این اصل صحه گذاشته است. هرچند تعقل وخردورزی در فرهنگ قرآن کاملاً مشهود و آشکار است، اما تعریف و ماهیت عقل در قرآن و جایگاه خرد و خردورزی در معارف قرآنی با آنچه در عصر روشنگری غرب تحت عنوان «عقل‏گرایی» (rationalism) مطرح شد، تفاوت بسیار وجود دارد. غرب در سده‏های اخیر پس از گسست از دین و معنویات، با رویکرد به عقل خودبنیاد و مستقل بشری، عملاً بی‏نیازی از وحی و هرگونه معرفت غیربشری را اعلام کرد. چنان‏که بارها غربیان و دیگران تأکید کرده‏اند، اصالت خرد در مفهوم مدرن با پذیرش ادیان وحیانی ناسازگار است و معلوم نیست که نویسنده با کدامین مبنا به چنین همخوانی و سازگاری فتوا داده است. جالب است بدانیم که آنچه نویسنده به عنوان «اصالت خرد» از آن دفاع می‏کند، در سده معاصر در غرب مورد انتقاد قرار گرفته و عقل‏گرایی به این مفهوم امروزه در مغرب‏زمین نیز چندان طرفدارانی ندارد.

مقالات مشابه

نقد ديدگاه مستشرقان در مورد تاثيرپذيري قرآن از اشعار عصر نزول

نام نشریهقرآن پژوهي خاورشناسان

نام نویسندهاسماعیل ابراهیمی, محمد جواد اسکندرلو

نقد دیدگاه وجود خرافات ضد علم در قرآن

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی, روح‌الله بهادری جهرمی

فرهنگ زبانی عرب و نقش آن در ترجمه قرآن کریم

نام نشریهتحقيقات علوم قرآن و حديث

نام نویسندهقاسم فائز, محمدعلی حیدری مزرعه آخوند

تحلیلی بر اندیشه انعکاس فرهنگ زمانه در قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمحمدکاظم رحمان ستایش, سیدمحسن خلیلی‌نژاد, صادق شیخلو

آية «نهي از سؤال» و رابطة آن با عصري بودن قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمحمد حاج ابوالقاسم

قرآن و فرهنگ زمانه؛ نقد و بررسي

نام نشریهفصلنامه سخن جامعه

نام نویسندهمحمدحسن اخلاقی

سیر تحول دیدگاههای خاورشناسان در مورد مصادر قرآن

نام نشریهپژوهش های قرآن و حدیث

نام نویسندهمحمدکاظم شاکر, محمدسعید فیاض