پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در روششناسی و معرفتشناسی مردم تحول ایجاد کرد و بهتبع آن انقلابی در هویت فردی و اجتماعی مردم و نظام سیاسی پدید آورد. وحی قرآن هرچند در کاربرد بسیاری از اصطلاحات و عناصر زبانشناختی و فرهنگی و نهادها با نظام دانایی گذشته شباهت داشت، ولی ماهیتا بهکلی متفاوت بود. پیش از مدرنیته، قرآن بر نقش خرد انسانی به عنوان تنها عامل کسب دانایی و فهم حقیقت تأکید کرده است؛ بنابراین هیچ قضیهای، از جانب خدا یا خلق، نباید از آزمون عقلانی در پرتو واقعیتها و تجربیات، معاف شود.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در روششناسی و معرفتشناسی مردم تحول ایجاد کرد و بهتبع آن انقلابی در هویت فردی و اجتماعی مردم و نظام سیاسی پدید آورد. وحی قرآن هرچند در کاربرد بسیاری از اصطلاحات و عناصر زبانشناختی و فرهنگی و نهادها با نظام دانایی گذشته شباهت داشت، ولی ماهیتا بهکلی متفاوت بود. پیش از مدرنیته، قرآن بر نقش خرد انسانی به عنوان تنها عامل کسب دانایی و فهم حقیقت تأکید کرده است؛ بنابراین هیچ قضیهای، از جانب خدا یا خلق، نباید از آزمون عقلانی در پرتو واقعیتها و تجربیات، معاف شود.
محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم از میان جامعه عربی برانگیخته شد و پرورش فکری و اخلاقی وی در همان فرهنگ انجام گرفت. تعالیم وحی در چارچوب زبان و فرهنگ و معارف رایج در آن عصر به مردم ابلاغ شد. آیا این نظر به آن معناست که قرآن، نظام عقیدتی حاکم بر آن جامعه را پذیرفت و با همان منطق که مردم بر پایه آن میاندیشیدند و با یکدیگر گفتوگو و تبادل نظر میکردند، با آنان سخن گفت؟ به نظر من، آنچه وحی در این زمینه انجام داد، یک انقلاب بود؛ انقلابی در نظام اندیشه و عقلانیت عرب؛ زیرا ابتدا با صراحت شیوه تفکر و منطق حاکم بر گفتارشان را به چالش کشید و سپس نظام عقلی و فکری نوین را جایگزین نمود. چالشی که قرآن با نقد اندیشه جاهلی عرب پدید آورد، سرانجام به تغییر کامل هویت فکری و نظام عقلی جامعه عربی انجامید و چندی بعد، دوران تازهای در حیات اندیشه و عقلانیت جامعه پدید آمد.
هدف از این عنوان، بیان جهانبینی و طرز نگاه جامعه عربیِ عصر بعثت به امور مختلف نیست؛ بلکه میخواهیم ببینیم آنها با چه روشی به شناسایی امور میپرداختند و با کدام معیار، درست را از نادرست جدا میکردند. عربها در عصر بعثت برای آزمون قضایا و تعیین صحت و سقم آنها، دو معیار را بیشتر بهکار میبردند و همانها را فصلالخطاب حل نزاعهای فکری و عملی خود قرار میدادند: کهنسالی و اشرافیت.
1. سنت پیشینیان: هنگامی که پیامبر آنان را به پذیرش روشها و ایدههای نو فرا میخواند و روشها و عقاید کهن را نادرست و برای زندگی و فرجام کارشان زیانبار معرفی کرد، با بیاعتنایی پاسخ دادند: «آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم، ما را بس است.»(مائده: 104) بدیهی است که اشراف و ثروتمندان قوم، بیش از بقیه مردم از طرح معیارها و اندیشههای تازه و از تزلزل و بیاعتباری سنت آباء و اجدادی احساس خطر میکردند؛ زیرا نظام اجتماعی و سلطه سیاسی و اقتصادی آنان از سنت مشروعیت میگرفت (زخرف: 23). اشراف برای مقابله با نهضت فکری جدید، از علاقه و پایبندی مردم به سنت و روش آباء و اجدادی استفاده کرده، آنان را به دفاع از آیین پدران و مبارزه علیه دعوت تازه، تحریک و ترغیب میکردند (یونس: 78).
2. کهنسالی و اشرافیت و بزرگی (اصالت شخصیت): ملاک بزرگی و پیشوایی، علاوه بر بزرگسالی (شیخوخیت)، برتری در اصل و نسب، ثروت، مال، قدرت و... بود. خدا در پاسخ، این منطق را رد میکند و بر معیار آنها خط بطلان میکشد. پیروی و تقلید از شخصیتها (اشراف) همانند تقلید از سنت و پذیرش مرجعیت و داوری آنها، امری معمول بود و کسی در درستی آن تردید نداشت؛ لذا وقتی پیامبر بر این ملاک خرده گرفت و معیاری دیگر که برای آنان کاملاً تازگی داشت، پیشنهاد کرد، دچار شگفتی شدند و حاضر به قبول آن نگردیدند(سبأ: 31 ـ 33).
پیامبر به راهنمایی وحی، در نقد و ابطال این منطق، از روش آزمون عملی (تجربی) فرضیه استفاده کرد. پیامبر با اشاره به واقعیتهای مشهود و تجربی و نشان دادن انواعی ازنابسامانیها، کشمکشها و خونریزیهای پایانناپذیر و نبود امنیت و وجود فقر و ستم و تبعیض و... نادرستی روشها و معیارهای تصمیمگیری و عمل آنان را نشان داد و معلوم داشت که این همه به این دلیل است که نیروی خرد را در زنجیر سنت و اراده و رأی رهبران گرفتار ساختهاند. حقایق جدید و رسالت پیامبری از راه وحی و بیواسطه بر محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم آشکار گردید، امّا شهود و وحی روشی نبود که پیامبر پیروی از آن را به همه مردم توصیه کند. اینها روشهایی نیستند که برای هر کس و در هر زمان بهکار آید. وحی به شعور انسان، همانند جهش در نظام اطلاعات ژنتیک، در موقعیتهای ویژه و بحرانی و برای افراد خاصی پدید میآید. سنت و شخصیتها، دو مرجع بیرونی بودند که همه کس به آنها دسترسی داشت و بهسهولت قابل تبدیل به یک شناخت بینالاذهانی است؛ حال آنکه در وحی و شهود، شناخت حاصله، تک ذهنی است. به این دو دلیل، قرآن این روش را برای تشخیص حقیقت و تمیز صدق و کذب قضایا، جایگزین سنت و شخصیت نمیکند. روش پیشنهادی وحی، خردورزی و مشاهده و تجربه برای آزمون قضایاست. (بقره: 170؛ نساء: 157؛ آلعمران: 66). قرآن با انکار حجیت سنت آباء و اجداد و رأی اشخاص، علم را حجیت میبخشد و به عنوان معیار صدق و کذب معرفی میکند (اسراء: 36).
قرآن در 1500 سال پیش به حقیقتی اشاره میکند که کشف آن را از دستاوردهای پرافتخار و بیسابقه عصر تجدد شمردهاند. ستایشگران تجدّد (مدرنیته) بر این باورند که برای نخستین بار در این دوره بود که نقش خرد انسانی به عنوان تنها عامل کسب دانایی و فهم حقیقت شناخته شد اما قرآن پیش از این بر مسؤولیت تقسیمناپذیر نیروی شعور و ادراک انسانی و فهم جهان و کسب آگاهی تأکید کرده است (نحل: 78؛ اسراء: 36). اصالت خرد پیش از آنکه جزء اصول اساسی عصر مدرن باشد، محور اصلی نظام عقلانیت وحیانی است. بر پایه این اصل است که دخالت هر عاملی جز نیروی خرد را در گزینش راه و رسم زندگی و دانایی یا نادانی فرد، نفی میکند و تنها این نیرو، یعنی وجدان و خرد را مسؤول نتایج خوب و بد انتخابها میشناسد.
مطابق آموزههای وحیانی، خردورزی در خلأ و دور از واقعیتها انجام نمیگیرد. موضوع اندیشه و تعقل، واقعیتها و حوادث زندگی در طبیعت، جامعه و تاریخ است. مردم در نظام معرفتشناختی عصر بعثت نیازی به مشاهده و تحقیق نداشتند. آنان به احکام قطعی و جزمیای که از گذشته درباره حوادث جهان و جایگاه و سرنوشت انسان و روابط میان امور وجود داشت، قانع بودند. اوّل بار بود که به آزمون باورها و احکامی که تا آن روز مطلق و قطعی و ازلی و ابدی مینمود، دعوت شدند.
پایههای اصلی آن نظام فکری و دینی، به نوبه خود بر نظامی از معرفتشناسی و عقلانیت استوار بود که بر محور تبعیت کورکورانه از سنت آباء و اجداد و رأی شخصیتها گردش میکرد. پیامبر، از پایه هرم، یعنی مبانی معرفتشناختی جامعه آغاز کرد و با تغییر محور نظام دانایی از دو مرجع بیرون از فرد(سنتها و شخصیتها) به یک مرجع درونی، یعنی خرد فرد، انقلابی در اندیشه و بهتبع آن در هویت فردی و اجتماعی مردم و نظام سیاسی جامعه پدید آورد. نظام عقلانی و دانایی جدیدی پیریزی شد که هرچند در کاربرد بسیاری از اصطلاحات و عناصر زبانشناختی و فرهنگی و نهادها با نظام دانایی گذشته شباهت داشت، ولی ماهیتا بهکلی متفاوت بود.
به توصیه وحی، هیچ قضیهای، توصیفی یا تجویزی از جانب خدا یا خلق، نباید از نقد و آزمون عقلانی در پرتو واقعیتها و حوادث و تجربیات معاف شود. قرآن خود در این راه پیشقدم میشود و روش کار پیشنهاد میکند. با صدور هر حکم یا قضیهای، از مخاطب میخواهد که آن را چشمبسته نپذیرد؛ بلکه در پرتو واقعیتهای اجتماعی، تاریخی، طبیعی و نفسانی به آزمون بگذارد و پس از تأیید از سوی خرد قبول کند. قرآن برای اثبات حقانیت گزارههای خود، به شواهد عینی و دلایل عقلی استناد مینماید. برای مثال، قرآن انسجام و هماهنگی درونی گزارههای توصیفی و تجویزی را دلیل بر واحد بودن منشأ صدور آن (خدا) میداند و از مدعیان میخواهد تا اگر اختلاف و تضاد میان آیات هست، نشان دهند.
مدعای اصلی نویسنده محترم مبنی بر تفاوت بنیادین «فرهنگ قرآن» با «فرهنگ جاهلی» علیرغم شباهت ظاهری برخی از عناصر زبانشناختی و فرهنگی آنها، نکتهای کاملاً درست و اساسی است. متأسفانه این نکته با همه اهمیتی که دارد، در سالهای اخیر کمتر مورد مطالعه قرار گرفته و بعضا شنیده میشود که برخی با تمسک به همین نقاط مشابه، احکام و ارزشهای اسلامی و حتی نصوص قرآنی را عموما امضایی و خالی از جنبه تأسیسی دانستهاند. اما ایشان در توضیح و تبیین این مدعا و در دلایل و شواهدی که بر آن اقامه کرده است، به مطالبی استناد جسته که خالی از اشکال و تردید نیست و درمجموع، از قوت و اعتبار مقاله میکاهد. در اینجا تنها به چند نکته اشاره میشود:
1. هرچند قرآن کریم از استنادِ مردم جاهلی به سنت پیشینیان و اشرافیت و شیخوخیت انتقاد میکند، امّا هرگز به این معنا نیست که قرآن هرگونه سنتگرایی و گذشتهگرایی را مورد انکار قرار میدهد. اتفاقا از نظر قرآن، حقائق اسلامی جملگی ریشه در آموزههای ادیان پیشین و انبیای گذشته دارد و ارزشهای الهی با گذشت زمان هرگز رنگ کهنگی و فرسودگی نمیگیرد. جالب اینجاست که دشمنان قرآن در نفی و انکار وحی دقیقا بر همین پیشینه و سابقه انگشت میگذاشتند و قرآن را متهم به گذشتهگرایی میکردند (إِنْ هذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الاْءَوَّلِینَ؛ انعام: 25).
در یک کلام، برخلاف فرهنگ مدرنیته که هرگونه سنتگرایی و گذشتهگرایی را نفی میکند و اندیشه پیشرفت و ترقی را به عنوان یک جبر تاریخی معرفی میکند، در منطق قرآن، زمان و گذشت تاریخ هیچ نقشی در حق و باطل بودن آراء ندارد و هر ارزش و ایدهای را باید بهخودیخود و با معیارهای مستقل مورد ارزیابی قرار داد.
2. ایشان معتقد است: «شهود و وحی روشی نبود که پیامبر پیروی از آن را به مردم توصیه کند؛ بلکه قرآن از روش آزمون تجربی و عملی در رد و ابطال منطق مخالفان استفاده میکرد». تردیدی نیست که یکی از روشهای قرآن در تبیین موضوعات، توجه و تذکر به پدیدههای عینی و واقعی است، امّا اینکه پیامبر پیروی از شهود یا وحی را توصیه نمیفرمود، نکتهای مبهم و چندپهلو است. اگر منظور این است که وحی اختصاص به پیامبران دارد و بر مردمان عادی وحی نمیشده است، نکتهای درست و منطقی است؛ امّا اگر منظور این است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از طریق وحی الهی مردم را به عالم غیب هشدار نداده و آنان را به نتایج اخروی و معنوی رفتارشان نترسانده است، بیگمان این نکته با نصوص قرآنی در تضاد آشکار است. بر قرآنشناسان پوشیده نیست که این کتاب الهی در تبیین موضوعات، همزمان از روشهای متعدد و چندگانه استفاده میکند و به تعبیر امروزین، منطق قرآن چند روشی (polymethodic) است. وانگهی، نباید فراموش کرد که روشهای تجربی، تاریخی، عقلانی، شهودی یا وحیانی، هرکدام ویژگی خاص خود را دارد و در فرایند فهم حقیقت، هر یک نقش و جایگاه مخصوص به خود را دارد. این گمان که میتوان از تجربه یا عقل در همه حوزهها و گزارهها استفاده کرد، از نظر روششناسی هرگز پذیرفته نیست. در منطق قرآن، پس از پذیرش عقلانی اصول و چارچوبهای اندیشه اسلامی، معارف الهی، خواه در قالب گزارههای توصیفی یا تجویزی، باید از طریق تعبد و تسلیم به وحی دریافت شود؛ هرچند اینگونه گزارههای وحیانی نیز با عقل و تجربه بشری منافات ندارد و در ساحت خود آدمی پسندیده و معقول است (دقت شود).
3. نویسنده «اصالت خرد» را (بنابر آنچه در فرهنگ مدرنیته آمده است) ستوده و معتقد است که قرآن پیشتر از عصر روشنگری بر این اصل صحه گذاشته است. هرچند تعقل وخردورزی در فرهنگ قرآن کاملاً مشهود و آشکار است، اما تعریف و ماهیت عقل در قرآن و جایگاه خرد و خردورزی در معارف قرآنی با آنچه در عصر روشنگری غرب تحت عنوان «عقلگرایی» (rationalism) مطرح شد، تفاوت بسیار وجود دارد. غرب در سدههای اخیر پس از گسست از دین و معنویات، با رویکرد به عقل خودبنیاد و مستقل بشری، عملاً بینیازی از وحی و هرگونه معرفت غیربشری را اعلام کرد. چنانکه بارها غربیان و دیگران تأکید کردهاند، اصالت خرد در مفهوم مدرن با پذیرش ادیان وحیانی ناسازگار است و معلوم نیست که نویسنده با کدامین مبنا به چنین همخوانی و سازگاری فتوا داده است. جالب است بدانیم که آنچه نویسنده به عنوان «اصالت خرد» از آن دفاع میکند، در سده معاصر در غرب مورد انتقاد قرار گرفته و عقلگرایی به این مفهوم امروزه در مغربزمین نیز چندان طرفدارانی ندارد.